سیدعلی شجاعی



عذاب و طوفان در سیره انبیاء الهی در قرآن 


✅  داستان اصحاب رَسّ‏  

 

در قرآن در دو مورد سخن از اصحاب الرس به میان آمده، نخست در آیه 12 سوره ق، که از تکذیب آن‏ها از پیامبرشان، سخن گفته شده، دوم در آیه 38 فرقان، که بیانگر هلاکت و عذاب شدید اصحاب رس در ردیف قوم عاد و ثمود است، که همانند آنها بر اثر عذاب الهى ریشه کن و نابود شدند.  

 

واژه رس‏(1) اشاره به چاه آب یا نهر آب است که در سرزمین اصحاب رس بود، درباره هویت اصحاب رس، و علت عذاب آن‏ها در میان مفسران اختلاف نظر است، ما از ذکر آن‏ها در این جا صرف نظر کرده، و به ذکر داستان آن‏ها که حضرت رضا علیه‏السلام آن را از امیرمؤمنان على علیه‏السلام نقل کرده مى‏پردازیم:  

 

یافث پسر نوح علیه‏السلام بعد از طوفان، در کناره چشمه‏اى نهال درخت صنوبرى را کاشت که به آن درخت شاه درخت، و به آن چشمه دوشاب مى‏گفتند، این قوم در مشرق زمین زندگى مى‏کردند، و داراى دوازده آبادى در امتداد رودخانه‏اى بودند که به آن رودخانه، رس مى‏گفتند. 

 نامهاى این قریه‏ها دوازدهگانه به این نام‏هاى (ى دوازدهگانه ماه‏هاى عجم) معروف بود، به این ترتیب: آبان، آذر، دى، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر و شهریور، بزرگترین شهر آن‏ها اسفندار نام داشت که پایتخت شاهشان به نام ترکوذبن غابور، نوه نمرود بود، درخت اصلى صنوبر و چشمه مذکور در این شهر قرار داشت، از بذر همین درخت در هر یک از شهرهاى دیگر کاشته بودند و رشد کرده و بزرگ شده بود، آن قوم جاهل، آن درخت‏هاى صنوبر را خداهاى خود مى‏دانستند، نوشیدن آب چشمه و رودخانه را بر خود و حیوانات، حرام کرده بودند، هر کس از آن آب مى‏نوشید، او را اعدام مى‏نمودند و مى‏گفتند: این آب مایه حیات خدایان ما است، و کسى حق استفاده از آن را ندارد!!  

(۱ ) اقتباس از تفسیرنور الثقلین‌ ج ۳۰۱تا۳۰۴ 

 

آن‏ها در هر ماه از سال، یک روز را به عنوان عید مى‏دانستند در آن روز به نوبت کنار یکى از آن درختان دوازدهگانه مى‏آمدند و گاو و گوسفند پاى آن درخت قربان مى‏نمودند و جشن وسیع مى‏گرفتند، و آتش روشن مى‏کردند، وقتى که دود غلیظ آتش مانع دیدن آسمان مى‏شد، در برابر درخت به خاک مى‏افتادند و آن را مى‏پرستیدند.  

سپس گریه و زارى مى‏نمودند، و دست به دامن درخت مى‏شدند. وقتى که حرکت شاخه‏هاى درخت، و صداى مخصوص آن درخت را (بر اثر باد شیطان) مى‏دیدند و مى‏شنیدند مى‏گفتند؛ درخت مى‏گوید: اى بندگان من، من از شما راضى هستم. آن گاه غریو شادى سر مى‏دادند، شراب مى‏خوردند و به عیش و نوش و ساز و آواز و عیاشى مى‏پرداختند، و در پایان به خانه‏هاى خود باز مى‏گشتند.  

این قوم علاوه بر این عقاید خرافى، در رفتار و کردار نیز فاسد و منحرف بودند، به طورى که همجنس گرایى و همجنس بازى در بینشان رواج داشت.(۲ ) 

 

 

خداوند پیامبرى از نوادگان یعقوب علیه‏السلام را (که طبق بعضى از روایات، حنظله نام داشت) براى هدایت آن قوم گمراه به سوى آن‏ها فرستاد.  

 

این پیامبر، سال‏ها در میانشان ماند و هر چه آن‏ها را به سوى خداى یکتا و بى همتا و دورى از بت پرستى دعوت کرد، گوش ندادند و به راه خرافى خود ادامه دادند.  

(۲ ) بحار ج ۱۴ ص‌ ۱۲ 

سرانجام آن پیامبر، به خدا عرض کرد: پروردگارا! این قوم لجوج دست از بت پرستى و درخت پرستى بر نمى‏دراند، و روز به روز بر کفر و گمراهى خود مى‏افزایند، و درختهایى را که سود و زیان ندارند مى‏پرستند، همه آن درخت‏ها را خشک کن و قدرت خود را به آن‏ها نشان بده، بلکه از درخت‏ پرستى منصرف شوند.  

خداوند درختهاى آن‏ها را خشکانید.  

 

آن‏ها وقتى که صبح از خانه بیرون آمدند در همه آن دوازده شهر دیدند که درخت معبود، خشک شده است (این حادثه مثل توپ در بینشان صدا کرد، هر کسى چیزى مى‏گفت) سرانجام آن‏ها دو گروه شدند، یک گروه مى‏گفتند: جادوى این شخصى که ادعاى پیامبرى مى‏کند موجب خشک شدن درخت‏ها شده [یعنى درخت‏ها نخشکیده، بلکه سحر و جادوى او، چشم‏هاى ما را بسته به طورى که ما چنین خیال مى‏کنیم‏] گروه دیگر مى‏گفتند: خدایان ما به این صورت در آمده‏اند تا خشم خود را نسبت به این شخص (که مدعى پیامبرى است) آشکار سازند تا ما نیز از خدایان خود دفاع کنیم و جلو او را بگیریم، (فریاد و شعارشان بر ضد آن پیامبر بلند بود و) سرانجام همه تصمیم گرفتند تا آن پیامبر خدا را (با سخت‏ترین شکنجه) اعدام کنند.  

آن‏ها چاهى کندند، و قسمت تهِ چاه را تنگتر نمودند، و آن پیامبر خدا را دستگیر کرده و در میان آن چاه افکندند و سر آن چاه را با سنگ بزرگى بستند، آن پیامبر پیوسته در میان چاه ناله و راز و نیاز کرد، و آن‏ها کنار چاه مى‏آمدند و صداى ناله و راز و نیاز او را با خدا مى‏شنیدند، و مى‏گفتند امیدواریم که خدایان ما (درخت‏هاى صنوبر) از ما راضى گردند و سبز شوند و شادابى و خشنودى خود را به ما نشان دهند.  

 

آن پیامبر در مناجات خود مى‏گفت: خدایا! مکان تنگ مرا مى‏نگرى،


شدت اندوه مرا مى‏بینى، به ضعف و بى نوایى من لطف و مرحمت کن، هر چه زودتر دعایم را به اجابت برسان، و روحم را قبض کن.  

 

آن پیامبر خدا با این وضع در آن چاه به شهادت رسید.( ۳ ) 

 

 

✅  عذاب سخت اصحاب رس‏  

 

در این هنگام خداوند به جبرئیل فرمود: به این مخلوقات بنگر که حلم من آن‏ها را مغرور کرده، و خود را از عذاب من در امان مى‏بینند، و غیر مرا مى‏پرستند، و پیامبر فرستاده مرا مى‏کشند. من به عزتم سوگند یاد کرده‏ام که هلاکت آن‏ها را مایه عبرت جهانیان قرار دهم.  

 

روز عید آن‏ها فرا رسید، همه آن‏ها در کنار درخت صنوبر اجتماع کرده و جشن گرفته بدند، ناگاه طوفان سرخ شدیدى به سراغشان آمد، همه وحشت زده به همدیگر چسبیدند و به دنبال پناهگاه بودند، ناگهان دریافتند که هرجا پا مى‏گذارند، مانند سنگ کبریت شعله ور و سوزان و داغ است، در همین بحران شدید، ابر سیاهى بر سر آن‏ها سایه افکند، و از درون آن ابر، صاعقه هایى از آتش بر آن‏ها باریدن گرفت، به طورى که پیکرهاى آن‏ها بر اثر آن آتش‏ها، همچون مس ذوب شده، گداخته شد، و به این ترتیب به هلاکت رسیدند. پناه مى‏بریم به خدا از خشم و عذابش.) ۴ ) 

 

(۳ ) و (۴ ) :  

اقتباس از عیون اخبار‌ الرضا‌ ع‌ ج ۱ ص‌ ۲۰۷‌ و ۲۰۸ 

@seyedalishojaie



فاخلع نعلیک انّک بالواد المقدّس طوی 

انقلاب ارزشها در آخراّمان


انقلاب در مقابل ارزشها ما را به انقلاب ارزشها دچار خواهد کرد .

                     
و آنکه ارزشها را زیر پاهایش می گذارد پای راهش (عقلش) از ارزش خواهد افتاد  .                                                                                 

و آنکه اعتدال بین ارزشها را رعایت نکند در بلندای یک ارزش دچار سقوط خواهد شد


و حرکت در خلاف جریان ارزشها به همان اندازه که خوی حیوانیّت را در انسان، فربه می نماید


قوّه عقل او را به زوال خواهد برد

و انسان هر چقدر که از شوکت و مال برخوردار باشد نخواهد توانست در حرکت برخلاف ارزشها تعادل خود را حفظ نماید و عاقبت سقوط خواهد کرد .

و آنکه در این عالم نسبت به ارزشها نابینا است، ارزشها را نمی بیند که بخواهد در مسیر  ارزشها حرکت نماید و همو در قیامت نیز کور محشور  خواهد شد و.                                                                          

و"إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ  "  (سوره نمل آیه 5)


و امام اوّلمان حضرت علی علیه السلام در موردانقلاب ارزشها در آخرامان

چه نیکو فرموده اند :
 

زمانی، دینداری همچون ظرف واژگونی خواهد بود که هرچه دارد فرو خواهد ریخت  .
َ

ایهَا النَّاسُ، سَیأْتی عَلَیکُمْ زَمَانٌ یکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلاَمُ، کَمَا یکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ
خطبه 103 نهج البلاغهش


همانطور که امام سوّمان حضرت حسین ابن علی علیه السلام 

بعد از ورود به کربلا فرمودند :از معارف دین جز ته مانده آب در کاسه ای باقی نمانده بود .
لم یبق منها الّا صبابه کصبابه .
تحف العقول ص  174

و تا آخراّمان چه کسی باید در مقابل انقلاب  ارزشها انقلاب کند.   

    اللهم عجّل لولیک الفرج




آیا خودتان "آهنگ زندگی یتان" را انتخاب کرده اید؟؟


آیا "خودتان" آهنگ زندگی یتان را کوک میکنید؟؟


اگر "دیگری" آنرا کوک میکند "برگزیده" شماست یا "شما" برگزیده و تحت تاثیر اویید؟؟


آیا فرستاده "خدا" آنرا کوک می کند یا فرستاده "شیطان" ؟؟


آیا می دانستیدکه اگر "شیطان" آنرا کوک کند شیپور زندگی  میشود شیپور شیطان ؟؟.


آری .

قلبی که در آن "بذر گناه" کاشته شده باشد و با "فریب "آبیاری شده باشد.


 خروجی اش "هلاکت و بدبختی" است .


آنگاه که "شیطان" در قلب انسان لانه کرد، جوجه کرد،.


دست انسان میشود دست شیطان، حنجره انسان میشود گلوگاه شیطان .


حالا دیگر "فرقی نمیکند" که چه کسی آهنگش را کوک کند.


حالا  دیگر "جنس" آهنگ زندگی اش ازجنس فساد است .


حالا دیگر هرچه بخواند "بوی غنا" میدهد، "طعم حرام" دارد.


آنکه عمری شیپور حرام زده است یا به شیپور حرام گوش داده است،
 

"غنا و حرام" خوراکش میشود، عادتش میشود.


دیگر قرآن در این حنجره "راهی" ندارد.


او کاسه قلبش را در برابر "توحید" واژگون گرفته است.


 بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هذا.(سوره مومنون آیه 63)



( بر اساس برداشتی از خطبه های دوم و هفتم از نهج البلاغه مولی علی علیه السلام )




چشم و هم چشمی :

احساس کمبود در اندیشه ها انسان را به برهنگی در اندیشه ها وادار می کند که حاصل آن چشم و همچشمی است و انسان نابینا هم میتواند به آن مبتلا شود .

 

"چشم و هم چشمی" ها گاهی "درون نسلی" اند و گاهی "بین نسلی"!

"چشم و همچشمی" ها برخی بجا هستند و برخی نابجا !

"چشم و همچشمی بجا" را از "چشم و همچشمی نابجا" چگونه باید شناخت؟

 حلقه ی باطل "چشم و همچشمی" های نابجا را چه کسی باید بشکند؟ چه زمانی؟ با چه پشتوانه ای؟





-اندیشه های بزرگ رنج های بزرگ می طلبند.


- اندیشه های بزرگ ابتدا اندیشه های کوچکی بوده اند که رنج های پاک آنها را به گنج هایی پاکیزه بدل ساخته اند


- رنج ها همیشه با از دست دادن ها حاصل نمی شود بلکه گاهی این بدست آوردن هاست که رنج می آفریند .


- تلاش ما برای چیست ؟ تلاش برای معاش ، قدرت یا تلاش برای شهوت .


- رنج دنیا می کشیم تا رزق حلال و طیّب بخوریم یا از حرام نشخوار

میکنیم ؟؟؟ 

به سمت چه طعامی  حرکت می کنیم ؛ حلال یا حرام ؟؟؟

یا أَیهَا النَّاسُ کلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلاً طَیباً….  (سوره بقره آیه 168)


- هدف های حرام برای  اهل حلال -  هرچند در دسترس باشند و

سنگلاخ نداشته باشند- در ابتدا  پر از سنگلاخند  ودر ادامه بعداز تکرار 

"فعل حرام" مسیر هدفهای حرام ، زمینی مسطح و سهل میشوند .( که این

همان سنت املاء و استدراج در اسلام است)


- هدف در حرکت دادن اندیشه های دنیا می تواند رسیدن به قلّه دنیا که

همان شهرت وجاه و مقام است باشد ویا این هدف میتواند رسیدن به قلّه

های بهشتی باشد که همان رسیدن به مقام قرب ورضای الهی است .

شما هدفتان از حرکت دادن اندیشه ها چیست ؟؟

- بادقّت در جنس رنج ها میتوان به هدف ها پی برد .


-انگیزه ها در حرکت دادن اندیشه ها قابل تأمّل و بررسی اند ، می شود

اندیشه های خوب را باانگیزه های خوب حرکت داد وبه قلّه های بهشت

رسید همچنان که می شوداندیشه های خوب را با انگیزه های بد

( مانند ریا )حرکت داد وبه قلّه های جهنّم رسید که تکلیف اندیشه های بد  "پُر"معلوم است ثم رددنه أسفل سافلین


 -حرکت دادن اندیشه های بد انسان را به س میرساند وچون باتلاق

میماند که دست و پا زدن ها انسان رادر آن فرو میبرد ثم رددنه أسفل

سافلین إلّا الذین ءامنوا و عملوا الصالحات  (التین، ۴) در مقابل این اندیشه

های خوبند که انسان را بالا میکشند. وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ (فاطر: 10(  تا

اینکه بالای سربالایی ها میشود حیات طیّبه

 اللهم الرزقنا رزقا حلالا طیّبا واسعا و من الشاکرین .

خدایا به ما رزق پاک عطا کن تا به ما وسعت دهد و ما را اهل شکر کن تا وسیع شویم و به حیات طیّبی برسیم که ما را بالا کشد و به مقام قرب الهی برساند .

امّین یا ربّ العالمین



 

 

کم تحرّکی در اندیشه ها انسان را به برهنگی در اندیشه ها وادار می کند و حاصل آن نوعی نگاه  تاریک است که انسان نابینا هم میتواند به آن مبتلا شود

 

"هجرت بین اندیشه ها" گاهی "درون نسلی اند" و گاهی "بین نسلی"!

"هجرت بین اندیشه ها" برخی" عامل حرکت" هستند و برخی" عامل س" !

" هجرت های محرّک " را از "حجرت های غیر محرّک " چگونه باید شناخت ؟

  بیائید حلقه ی باطل "حجرت در اندیشه ها "  را  بشکنیم

 

 

و شکستن این حلقه ها صورت نمی گیرد الّا به شناخت اندیشه های باطل

و شناخت اندیشه های باطل صورت نمی گیرد الّا به شناخت معیارها برای

قبول یا ردّ اندیشه هایی که به انسان ارائه می شود.

 

قرآن کریم می فرماید :

 

أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ

 

کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا

 

یَکْسِبُونَ  ( آیه 82 سوره غافر )

  

پس آیا در زمین سیر نکردند تا بنگرند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند چگونه بود؟

سیر در" اندیشه ها و زمینه ها" لازمه رسیدن به عبرتها و حرکت هاست .


خداوند می فرماید : عوام و جاهلها و دنباله روی آنها، تصدیق و تکذیبشان

به قبول و نکول گذشتگان آنها وابسته است؛ حرفی را قبول میکنند که

گذشتگان آنها گفته باشند و حرفی را که آنها نفی کرده باشند اینها

نمی پذیرند و اگرمی خواستند چیزی را قبول کنند و بت پرستی و صنم و وثن را تقدیم کنند،میگفتندإِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی‏ آثارِهِمْ

مُهْتَدُون و مُقْتَدُون سوره زخرف آیه 23  و مانند آن و اگرخواستند توحید و وحی ونبوت راانکار کنند، میگفتند: ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَسوره قصص آیه36

 معیار تکذیب اینها، نبودن حرف نزدگذشتگان است ومعیار تصدیق اینها،بودن یک مطلب نزد نیاکانشان است؛

اگر چیزی را نیاکان میپذیرفتند، اینها قبول میکردند و میگفتند:إِنَّا وَجَدْنا

آباءَنا عَلی‏ أُمَّةٍ و اگرچیزی را آنها رد میکردند واینها نمی پذیرفتند، میگفتند: ما سَمِعْنا بِهذا فی‏ آبائِنَا الْأَوَّلینَ

 

معیار تصدیق و تکذیب و نفی و اثباتِ اینها، اندیشهٴ نیاکان و تبار اینها بود و

اندیشه های تبار آنها، یا بر اساس إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیاسوره مؤمنون آیه

37    سامان میپذیرفت یا ذلِکَ رَجْعٌ بَعید بود، یا فُسون و فَسانه پنداشتن

مسئلهٴ وحی و نبوت بود.

 

بر اساس برداشتی از تفسیر آیت الله جوادی املی ذیل آیات شریفه سوره غافر 

 


شیطان با" تزیین" گمان باطل ما را به یقین مبدل می کند وآنگاه

انسان با تردید و تزل، راه سلطه‏ شیطان را بر روى خود باز مى‏ کند و آنگاه

و  پروردگار مهربانمان فرموده اند :

ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ . مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ» (دقّت فرمائید)

و امام مهربانمان فرموده اند :

وَ أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْکُ الْمُنَى

بزرگترین توانگرى، ترک آرزو است.  (کلمات قصار 211  صبحی صالح)

 

و حال چند پرسش یک گزینه ای :

تاکنون به چند آرزوی خود رسیده اید؟

تاکنون چند آروزی خود را همان یافته اید که می پنداشته اید؟

هم اینک چند آروزی دیگر در سردارید؟

آیا فکر می کنید آن آرزوهای نارسیده همان نتیجه ای را داشته باشد که شما می پندارید؟

آیا آن آرزوها آنقدر می ارزند که عمرتان را برایشان هزینه کنید؟

تا کی میخواهید تجربه های دیروز را  دوباره تکرار کنید؟

آیا تاکنون فرصت کرده اید فکر کنید که اگر زمان برگردد از کجا آغاز می کنید ؟



راهکارها و درمانها :


أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ ( سوره عنکبوت آیه 4 )


آیا کسانی که اعمال بد انجام می‏دهند گمان کردند بر قدرت ما چیره

خواهند شد؟! چه بد داوری می‏کنند!
 

1- ارتکاب گناه و تکرار آن، در بینش انسان تأثیر گذارده و او را خیالباف

مى ‏کند. ام حسب الّذین یعملون السّیئات»


2- خیال پردازى‏ ها را با یاد مرگ و معاد درمان کنیم. هم مؤمنانى که در بوته‏

آزمایشند و هم خلافکاران بدانند که فرصت‏ها تمام شدنى است و مهر و قهر

الهى به سراغشان خواهد آمد. أحسب النّاس أن یترکوا . أم حسب الّذین

یعملون السّیئات . من کان یرجوا لقاء اللّه.»


3- نه مدّعیان ایمان، از امتحان الهى رها مى ‏شوند و نه خلافکاران، از انتقام

الهى. یسبقونا» (خلافکاران، خیال مى‏ کنند دست خدا به آنان نمى‏ رسد.)


4- باید تفکّرات و پندارهاى باطل را محکوم کرد. ساء ما یحکمون»


( منبع راهکارها : تفسیر نور )


تکاثُر در اندیشه ها

آیا در انباشتن ها /اندوختن ها /آموختن ها/ ، اولویتها را رعایت می کنیم؟

آیا شاخصی برای رتبه بندی اولویت ها داریم؟ آیا شاخص رتبه بندی اولویتهایمان درست است؟

آیا انباشتن ها /اندوختن ها / آموختن ها حد کفایتی دارد؟

انباشته ها/ اندوخته ها/ آموخته ها/ را بالاخره می خواهیم صرف چه کنیم؟

آیا در بدست آوردن نعمت های جدید، نعمتهای قدیم را پامال نمی کنیم؟ 

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ                   

وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد     سوره مبارکه حدید آیه 20

بدانید که جز این نیست که زندگى این دنیا بازى و سرگرمى و آرایش نمودن و فخرفروشى‏تان به یکدیگر و افزون‏طلبى از همدیگر در اموال و فرزندان است.  غفلت»، سرگرمى»، تجمل»، تفاخر» و تکاثر» دورانهاى پنج‏گانه عمر آدمى را تشکیل مى‏دهند.

الهاکم التکاثر

 بلاى تکاثر و تفاخر!

 خدا با لحنى ملامت بار می ‏فرماید: افزون طلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است»)

از امیر مؤمنان على علیه السّلام در نهج البلاغه خطبه 221 آمده است که بعد از تلاوت الهاکم التکاثر حتى زرتم المقابر» فرمود: شگفتا! چه هدف بسیار دورى! و چه زیارت کنندگان غافلى! و چه افتخار موهوم و دردناکى به یاد استخوان پوسیده کسانى افتاده‏ اند که سالهاست خاک شده‏ اند، آن هم چه یادآورى! با این فاصله دور به یاد کسانى افتاده‏ اند که سودى به حالشان ندارند، آیا به محل نابودى پدران خویش افتخار مى‏ کنند؟ و یا با شمردن تعداد مردگان و معدومین خود را بسیار مى ‏شمرند؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند که تار و پودشان از هم گسسته، و حرکاتشان به س مبدل شده. این اجساد پوسیده اگر مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند.

بر اساس برداشتی از تفسیر نمونه






درمان رنجهای بیهوده

رنجهای زندگی دودسته اند: رنجهای حقیقی و رنجهای موهوم !

رنجهای حقیقی ناشی از طبیعت زندگی اند ولی رنجهای موهوم ناشی از کوتاه بینی خود انسان است.

با رنجهای حقیقی بزرگ می شویم و پخته تر می شویم، ولی از رنجهای موهوم می کاهیم و کوچک تر می شویم.


رنجهای زندگی دو دسته اند:

دسته اول :

   رنجهایی که .

      جزء ذات زندگی و همراه با گشایش و راحتی اند. 


     انسان حین تحمل چنین رنجهایی حظّ و نصیبی می برد

   مانند رنجی که کوهنورد برای صعود، کوچک برای بزرگ شدن،

 بی سواد برای باسواد شدن، جاهل برای عاقل شدن، ایثارگر برای ایثار  و .تحمل می کند.

                                                                                         

دسته دوم :

    رنجهایی که .

        جزء ذات زندگی نیستند

            بلکه خودخواسته و خود ساخته ی انسان اند

          و خود انسان آنها را بر زندگی خود تحمیل کرده است، مانند :  

-        رنج از عدم برآورده شدن نیازهایی که به زور تبلیغات برای ما نیاز شده است.

-        رنج از اینکه چرا دیگران خوبند، چرا دیگران موفق اند، چرا دیگران دارند و .  

-        رنج برای روزهایی که معلوم نیست بیایند یا نیایند

-        رنج  برای چیزهای از دست  رفته ای که از اول قرار نبوده بمانند.

-        رنج ناشی از توقعات بیش از اندازه و انتظارات موهوم

-        رنجهای ناشی از بدگمانی، چشم و هم چشمی، مقایسه های بیجا و .

 

انسان نه تنها از تحمل چنین رنجهایی هیچ حظ و نصیبی نمی برد و به هیچ گشایش و راحتی نمی رسد، بلکه روز به روز از دورن خرد و خاکستر می شود،  می سوزد و می کاهد و به رنج بیشتر می افتد

رنجهای دسته دوم عمدتا ناشی از کوچک بودن و کوتاه دیدن اند.
چند سؤال :

آیا رنج های ناشی از کوتاه بینی را می شناسیم؟

آیا اگر قدری بالاتر بیاییم و دورترها را ببینیم رنجهایمان کمتر نخواهد شد؟

آیا اگر اندکی به بعد از دنیا نیز توجه کنیم رنجهای ناشی از حرص، حسد، خودبزرگ بینی و باز هم در زندگی ما خواهد ماند؟ 



یکی از مهمترین عواملی که امروزه انسانها را به رنج های بیهوده انداخته است تکاثر وافزون طلبی هاست ویکى از عوامل اصلى تفاخر و تکاثر هم همان جهل و نادانى نسبت به پاداش کیفر الهى و عدم ایمان به معاد است .

از این گذشته جهل انسان به ضعفها و آسیب پذیریهایش، به آغاز پیدایش و سر انجامش، از عوامل دیگر این کبر و غرور و تفاخر است که او را به رنج هایی بیهوده انداخته است .

عامل دیگر  تکاثر و به دنبال آن به رنج افتادن ها همان احساس ضعف و حقارت ناشى از شکستهاست، که افراد براى پوشاندن شکستهاى خود پناه به تفاخر و فخر فروشى وتحمل رنج های بیهوده  مى ‏برند و لذا در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏ خوانیم: هیچ کس تکبر به فخر فروشى نمى‏ کند مگر به خاطر ذلّتى که در نفس خود مى‏ یابد.

به فرموده امام صادق علیه السلام ذلت نفس عاملی مهم برای ایجاد رنج های بیهوده در جامعه است .
ادامه دارد



تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

قرارگاه خادم الشهدا شهرستان داراب اجاره خانه در ترکیه کفشور |کفشور استیل|کفشور خطی|کفشور سرامیک خور|کفشور مشبک| دست به قلم مشاوره خانواده به زبان ساده خاطرات دوری گروه مشاوره کسب و کار تدبیرگران پیشگام لوازم الکترونیکی آک بند سرو دانلود مقالات تخصصی